همشهری های خوب من
ماها شبیه همیم
همه مجموعه دار یه مشت کاغذ و آهنیم
فکر میکنیم زیباترین قوم روی زمینیم
اما عادتمون اینه
همدیگرو نبینیم همیشه
همشهری های خوب من
میشه گفت ما آدم خوریم
همیشه در هر حالتی از همه چی دلخوریم
حس میکنیم از برج عاج یا آسمون افتادیم
همه بالاخره یه جور به یه چیزی معتادیم همیشه
همشهری های خوب من حالمون خیلی خرابه
اینجا نفست میگیره آدم انگار زیر آبه
صدای آسمون اینجا نعره ماتمه
رو زمینش برای این همه ارزو جا کمه
اما میگن که فردای اینجا جشن و نوره
ولی امشب طولانیه و فردا خیلی دوره
همشهری های گل من
این دریای تنهایی تا آخرین قطره هاش
برای من و شماست
قصه هامون شبیه هم
آخرش یه جوره
چشمامون اگه قهره
دستامون اگه دوره
نظرات کاربران
0 نظر